«سوفی و دیوانه» فیلمی نیست که در نگاه اول جلب توجه کند، مد روز نیست، نه در سوژه و نه حتی در ترکیب بازیگران. در نخستین دقایق مواجه تماشاگر با آن، زیادی ساده به نظر میرسد. حتی شاید بعضیها بتوانند از همان اول دست کارگردان را بخوانند و از پیگیری ماجرای سوفی (بهآفرید غفاریان) و امیر (امیر جعفری) ناامید شوند. اما برای تماشاگری که حس و حال و منطق این فیلم و شخصیتهایش را درک کند، «سوفی و دیوانه» فیلمی است که با وسواس و حوصله ساخته شده، کامل نیست اما دوستداشتنی است. فیلمی است که میتواند برای مخاطب عام جذاب باشد، پیچیده نیست و رازها و رمزآلودگیش مانع ارتباط مخاطب با آن نمیشود. از همان ابتدا میتوان حدس زد که سوفی همانی نیست که نشان میدهد، اما دنبال کردن پرسه زدنهای او و امیر جذاب است، اگرچه حتما تماشاگر فیلمبین، میتواند پیشبینی کند که این رابطه یک فرجام عاشقانه دارد و دو شخصیتی که از هم دور به نظر میرسند (حتی در ویژگیهای ظاهری) در پایان این تهران گردی بهم دل خواهند بست. نویسندگان فیلمنامه ادعایی ندارد که داستانی تازه خلق کردهاند، (داستان تازهای باقی مانده؟) اما کوشیدهاند نگاهی متفاوت به این داستان آشنا داشته باشند و با افزودن قصههای فرعی آن را دیدنی و شنیدنی کنند.
فیلم، تصویری دوست داشتنی از تهران برایمان خلق میکند، تهرانی که خالی از مشکلات نیست اما هنوز زیباست، تماشای شهری که بسیاری از ما هنوز دوستش داریم و بهترین خاطراتمان در آن رقم خورده، روی پرده سینما و با این شکل و شمایل، شیرین است. به ویژه که در سالهای اخیر به دلیل رواج یک نوع فیلمسازی اجتماعی، چهرهای که از این شهر ترسیم شده، سیاه و زشت بوده. تهران «سوفی و دیوانه» اما یکی از شخصیتهای فیلم است. شهری که میتواند بستر خلق داستانهای عاشقانه فراوانی باشد و به طرز خارقالعادهای آدمهایی از دنیاهایی متفاوت را کنار هم قرار بدهد.
«سوفی و دیوانه» پرزرق و برق و لوکس نیست، آراسته است. همه فیلمهای مهدی کرمپور این گونه هستند، او حتی اگر فیلم اجتماعی بسازد، از نمایش چرکی و پلشتی پرهیز میکند. میشود این سلیقه را دوست داشت یا با آن ارتباط برقرار نکرد، اما نمیشود به خاطر این ویژگی به فیلم ایراد گرفت. شخصیت سوفی با وجود ابهامهایش شیرین است، انتخاب بازیگر درست بوده، اگرچه بهآفرید احتمالا به خاطر بیتجربگی در سینما، بازی یکدستی ندارد. آنها که بازیهای خوبش را در تئاتر دیدهاند خوب میدانند که بازیگر مستعدی است. انتخاب او و تازگی چهرهاش باعث شده تماشاگر تصوری از او نداشته باشد و بهتر بتواند قصهبافیها و تخیلات سورئال سوفی را باور کند. فرشتهای که آمده تا امیر را از مرگ نجات بدهد اما به زندان برمیگردد تا تصورات و ذهنیت ما بهم بریزد.
در انتهای فیلم ما با شخصیتی روبروییم که گذشتهاش را نمیدانیم، پشت نقاب این چهره سرخوش و ملیح، شاید خلافکاری پنهان شده باشد، مجرمی که آرزو و رویای زندگی کردن دارد و توانسته تا اندازهای، رنگ و شور را به زندگی امیر بیاورد. تماشای «سوفی و دیوانه» این روزها که دنیای اطراف ما لبریز از اخبار ناخوشایند و تلخ است، آرامشبخش است، احتمالا بخشی از اهداف سازندگان فیلم همین بوده. روایت و قصه در این فیلم، بر اساس یک تصادف و بر پایه اطلاعاتی اندک از گذشته دو شخصیت اصلی شکل میگیرد، قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد، هیجان و شوری که در دل فیلم پنهان شده، از موقعیت سوفی انرژی میگیرد و منبع بیرونی وجود ندارد. تماشاگر «سوفی و دیوانه» باید با حوصله باشد، به حرفها و خیالبافیهای سوفی دل بسپارد و منتظر باشد تا معجزهای رخ بدهد. الگویی که کرمپور در این فیلم، به آن رجوع کرده و در اجرایش تقریبا موفق بوده، عناصر و ویژگیهایی دارد که ممکن است برای بعضی کسلکننده و ملال آور به نظر برسد، اما آنهایی که به روایتهای غیرکلاسیک، ساده و از جنس زندگی (بدون تنش و هیجان خاص) علاقهمندند با فیلم ارتباط برقرار میکنند.
در پایان، شخصیتها به نقطهای بازمیگردند که از آن آغاز کردهاند، یک روز ویژه را پشت سر گذاشتهاند، بدون آنکه معجزه دلدادگی اتفاق بیفتد ساعاتی را در قالب شخصیتهایی دیگر زندگی کردهاند. کسی چه میداند شاید امیر، فردا دیگر برای پایان عذاب وجدان و تنهاییاش به مترو نرود.
241243
نظر شما